پارت یکم :

حلما مقابل آینه ایستاد. یکبار دیگه ظاهرشرا چک کرد. همه چیز به نظرش مرتب آمد. با صدای باز شدن درب اتاق از آینه دل کند و به

مادرش که با اسپند دودکن سعی در درست کردن دود غلیظی داشت خیره شد.

مادرشقربان صدقه‌اش رفت: «الهی من قوربونت برم. چشم ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.